اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سهم

نویسه گردانی: SHM
سهم . [ س َ] (ع مص ) قرعه زدن . (دهار). قرعه بردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی . دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ . پیکان آن بسوی مشرق است . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام . (مهذب الاسماء). تیر قمار. (دهار). تیر قرع . ج ، سهام . (منتهی الارب ). تیر قرعه . (ناظم الاطباء). || تیر پیکان دار. (برهان ). تیر که از کمان رها کنند. (غیاث ). تیر. (فرهنگستان ) (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) :
کارش چو کار آصف و امرش چو امر جم
سهمش چو سهم رستم و سهم سفندیار.

فرخی .


خون جگر ز دیده ببارد بجای اشک
هر تن که او ز سهم تو خسته جگر شود.

مسعودسعد.


|| حصه . بهر. (غیاث ) : ممالک عراق ، خوزستان ، فارس ، کرمان و دیگر مواضع که در تدبیر دیوان او بود بر سه سهم قسمت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
از شکافی که نداند هیچ وهم
صاحب خانه ندارد هیچ سهم .

مولوی .


|| از نظر تجارتی سندی که مبین تملک حصه ای معین در شرکتها میباشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قانون تجارت شود. || در معاملات مردمان و مسافتهای ایشان مقدار شش ذرع است . || سنگی است که بر در خانه ای که برای صید شیر بنا کنند گذارند و چون شیر در خانه درآید در آن خانه بدان سنگ بند گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سهم . [ س َ ] (اِ) پهلوی «سهم » ۞ (ترس ، وحشت ) از «سم » ۞ پارسی باستان «چت - من » ۞ = ایرانی باستان «تراس - من » ۞ سَم از پارسی باست...
سهم . [ س ُ هَُ ] (ع اِ) خطوط شعاع . || تشنگی . || حرارت . سخت . || مردمان عاقل و حکیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
(بخشی از چیزی که از آن کسی باشد یا برای او تعیین شده باشد) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: آنس ãns (اوستایی: ãnsa) *** فانکو آدینات 091636...
ملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فع...
سهم زده . [س َ زَ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . بیمناک : سهم زده کرگدن از گردنش گور ز دندان گوزن افکنش .نظامی .
سهم الحشم . [ س َ مُل ْ ح َ ش َ ] (ع اِ مرکب ) نام عهده چنانچه سرلشکر و بخشی فوج . (غیاث ) (آنندراج ).
سهم الغیب . [ س َ مُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول فارسیان ، حصه ای از طعام که برای غائب نگهدارند. (آنندراج ). || سهم الغیب بخشی معین از ف...
سهم السعادة. [ س َ مُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) سهم سعادت ، حاملی است از فلک البروج که بعد آن ازدرجه ٔ طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس ع...
کریم آباد سهم الدوله . [ ک َ دِ س َ مُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام عرب شهرستان ورامین . جلگه و معتدل است و 170 تن سکنه دارد. ...
سحم . [ س َ ح َ ] (ع مص ) سیاه گردیدن . (اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.