سهی سرو. [ س َ س َرْوْ ] (اِ مرکب ) سرو راست . سرو کشیده . || قامت بلند. قامت راست
: سهی سروش از خم کمان دار شد
تهی گنجش از در گران بار شد.
اسدی .
ای سهی سرو ندانم چه اثر ماند از تو
تونماندی و در آفاق خبر ماند از تو.
خاقانی .
سحرگه آن سهی سروان سرمست
بدان مشکین چمن خواهند پیوست .
نظامی .
بر شاپور شد بی صبر و سامان
بقامت چون سهی سروی خرامان .
نظامی .