اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیاه پوش

نویسه گردانی: SYAH PWŠ
سیاه پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه جامه ٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی . حبشی :
فلک از طالع خروشانش
خوانده شاه سیاه پوشانش .

نظامی .


|| سیاه رنگ :
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن
زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه .

خاقانی .


|| شب گرد. عسس . میربازار. میرشب . (برهان ) (از آنندراج ). شرطة. (مهذب الاسماء) (تفلیسی ). || چاوش و آن کسی باشد که پیشاپیش پادشاهان دورباش گوید و این جماعت در قدیم بجهت هیبت و صلابت و سیاست سیاه می پوشیده اند. (برهان ) (از آنندراج ) : و این مثال بداد و سیاه پوشان برآمدند و حجت تمام بگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 292). || سوگوار ماتمی و صاحب تعزیت . (برهان ) (آنندراج ). || شیربانان یعنی جماعتی که شیر، ببر و جانوران درنده نگاه میدارند. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سیاه پوش . (اِخ ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل . دارای 281 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیاهپوش . مح...
علی سیاه پوش . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (سلطان ...). ابن صدرالدین موسی سیاهپوش صوفی . وی از متصوفه ٔ اواخر قرن هشتم و اوایل قرن 9 هَ . ق . بود که ...
نام روستا ئی است واقع در بخش طارم سفلی از توا بع استان قزوین .   نام قدیم آن بطوریکه در سفر نامه مشهور  شاعر وحکیم بزرگ فارسی زبان ناصر خسرو قبادیانی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.