سیاه گلیم . [ گ ِ ] (ص مرکب ) بدبخت . بی دولت . سیه روز. (برهان ). کنایه از مدبر و بی دولت . (آنندراج ). بدبخت . بی دولت . (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی )
: دمی نمیرودم از سواد دیده سرشک
که هیچ طفل مبادا چو او سیاه گلیم .
سنایی (از آنندراج ).
گشتم از غم من سیاه گلیم
زردرو از سپیدکاری تو.
سیدحسن غزنوی .
سپیدروی برانگیخته شود چو به نزع
ندید چهره ٔ اهریمن سیاه گلیم .
سوزنی .