اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیمین ذقن

نویسه گردانی: SYMYN ḎQN
سیمین ذقن . [ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه ذقن وی سپید باشد. که زنخ او در سپیدی نقره را ماند :
می بیجاده گون خواهد بت سیمین ذقن خواند
بتی خواند که او را باغ شاخ نسترن خواند.

فرخی .


بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و سیمین ذقنان .

حافظ.


رجوع به سیمین زنخ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.