سیه دل . [ ی َه ْ دِ ] (ص مرکب ) کینه ور. (آنندراج ). بدخواه . بداندیش . بدکردار. (ناظم الاطباء)
: این زال سرسپید سیه دل طلاق ده
اینک ببین معاینه فرزند شوهرش .
خاقانی .
زبانی است هرکو سیه دل بود
نه هر زنگیی خواجه مقبل بود.
نظامی .
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ .
سعدی .
سیه دل برآهیخت شمشیر تیز
ندانست بیچاره راه گریز.
سعدی .
رجوع به سیاه دل شود.