سیه کاری . [ ی َه ْ ] (حامص مرکب ) کنایه از ظلم و شوخی . (آنندراج ) (غیاث )
: در سیه کاری چو شب روی سپیدآرم چوصبح
پس سپید آید سیه خانه به شب مأوای من .
خاقانی .
آتش ارچه سرخ روی است از شرر
تو ز فعل او سیه کاری نگر.
مولوی .
چند بتوان ساخت موی خویش چون قیر از خضاب
چون نمیگردد جوان دل زین سیه کاری چه سود.
صائب .
رجوع به سیاه کاری شود.