اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیه مو

نویسه گردانی: SYH MW
سیه مو. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) سیه موی . کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان :
جهان شده فرتوت چو پاغنده ٔ سدکیس
کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش .

بوشعیب .


برون آورید از شبستان اوی
بتان سیه موی خورشیدروی .

فردوسی .


پیری رسید موی سیاهت سپید شد
یار سفیدروی سیه موی را بخواه .

سوزنی .


بر زال سیه موی مشاطه شده چنگی
بر طفل حبش روی معلم شده نایی .

خاقانی .


دل از امتاع دنیا و حطام او برداریدو گرد سیه مویان نگردید. (سندبادنامه ص 156). رجوع به سیاه مو و سیاه موی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زال مو سیه . [ ل ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی زال مستحاضه است که کنایه از دنیا باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || کنایه از فلک ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.