شآم
نویسه گردانی:
ŠʼAM
شآم . [ ش َ ] (اِخ ) نام کشوری است . (صحاح اللغة). تحریری از شام باشد. رجوع به شام شود. || (ص نسبی ) منسوب به شام که شامی نیز خوانند. (از اقرب الموارد). رجوع به شامی شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دره شام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شما...
شام غریب . [ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شام غریبان شود.
شام اسبی . [ اَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 1579 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرا...
چراغ شام . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ که هنگام شام روشن کنند. (آنندراج ).
اشنان شام . [ اُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قضقاض . (منتهی الارب ).
شام خوردن . [ خُوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب ) طعام خوردن در اول شب . (ناظم الاطباء). طعام شب خوردن . شام شکستن . تناول کردن . طعام در شب هنگام ...
شام شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب ) شام خوردن . (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پاره ٔ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست . خواج...
شام غازان .(اِخ ) شنب غازان . شمازان . (تلفظ محلی ). از آثار تاریخی تبریز است بدین توضیح که چون غازان خان دین اسلام پذیرفت ، خواست مانند بز...
دریای شام . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالشام . بحرالروم . دریای مدیترانه . بحر مغرب . رجوع به بحرالروم و دریای مدیترانه و التفهیم بیرونی ص 169 و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.