اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاپور

نویسه گردانی: ŠAPWR
شاپور. (اِخ ) رازی . یکی از دو تن مقتدرترین نجبای ایران در زمان پادشاهی پیروز یزدگرد ساسانی . ایران سپاهبد و سپاهبد سواد در زمان پادشاهی قباد پسر پیروز. (فهرست ولف ): در زمان پیروز مقتدرترین نجبای ایران دو تن بودند، یکی زرمهر یاسوخرا ۞ از خانواده ٔ بزرگ قارن ، که اصلاً شیرازی و حکمران ایالت سکستان بود و لقب هزارفت داشت ، دیگر شاپور، که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود. لازار فرپی حکایت می کند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری و ارمنستان بجنگ مشغول بودند و همین که خبر مرگ پیروز به آنان رسید معجلاً به تیسفون شتافتند، تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید بکار برند. بلاش برادر پیروز انتخاب شد و در زمان سلطنت این پادشاه فرمانروای حقیقی ایران زرمهر بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 317 و 318) در سالهای نخستین سلطنت قباد، زرمهر (سوخرا) کماکان مرتبت خود را حفظ کرد و حائز مقام نخستین در میان اشراف بود. اما قباد پیوسته در دل داشت که خود را از تسلط و استیلای این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد. پس رقابتی را که در میان زرمهر و شاپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد، شاپور را، که در این وقت منصب ایران سپاهبذ داشت (طبری )، و در عین حال سپاهبذ ناحیه ٔ سواد نیز بود (نهایه )، در نهان با خود یار کرد و زرمهر رابهلاکت رسانید. این واقعه در سرتاسر کشور شهرت عظیم یافت و مبداء ضرب المثلی شد به این عبارت «باد سوخرا از وزیدن فرو ماند و بادی از جانب مهران وزیدن گرفت ». (طبری ص 885). یا بنا بر روایت نهایه : «آتش سوخرا فرو مرد وباد شاپور وزید.» (نهایه ص 226). با وجود این در تاریخ ذکری از این شاپور مهران نیست . گویا پس از رقیب خود دیری نزیسته است . (ایران در زمان ساسانیان صص 360 - 361). و رجوع به شاپوربن بهرام شود :
چو شاپور رازی بیاید ز جای
بدرّد دل بدکنش سوفرای .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291).


به نزدیک شاپور رازی شود
بر آواز نخچیر بازی شود.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291).


چو برخواند آن نامه ٔ کیقباد
بخندید شاپور مهرگ نژاد.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291).


چو بنشست شاپور با سوفرای
فراوان زدند از بد و نیک رای

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2292).


و داستان عاقبت زرمهر (سوخرا) در شاهنامه ٔ فردوسی به این شرح آمده است :
چو بشنید شاپور پایش ببست
بزد نای رویین و خود بر نشست
بیاوردش از پارس پیش قباد
قباد از گذشته نکرد ایچ یاد
بفرمود کو را بزندان برند
بنزدیک ناهوشمندان برند
ز شیراز فرمود تا هر چه بود
زرنج وز گنج وز کشت و درود
بتازید یکسر سوی طیسفون
سپارد بگنجور او رهنمون .

فردوسی (شاهنامه ج 8 ص 2293 ابیات 99ببعد).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شاپور. (اِخ ) مولانا... از شعرای صاحب دیوان کاشان است . این مطلع از اوست : طریق ماهرخان غیر بیوفائی نیست خوشا کسی که به این قومش آشنائی ...
شاپور. (اِخ ) (برج ...) عسکر مکرم است که در قرن چهارم شهری بود بر دو جانب نهر مسرقان و جانب غربی آن بزرگتر بود و بوسیله ٔ دو جسر بزرگ که ا...
شاپور. (اِخ ) شهر... نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال ارتفاعات چنا...
شاپور. (اِخ ) نهر... نام نهری در ولایات غندیجان فارس . (نزهة القلوب ، مقاله ٔ سوم ص 225). از وسط دهستان شاپور میگذرد. رجوع به فرهنگ جغرافیای...
شاپور. (اِخ )ابن ادران بن اشک . در مجمل التواریخ و القصص (ص 32) از پادشاهان سلسله ٔ اشکانی شمرده شده که با واقعیت تاریخی وفق نمیدهد ۞ ....
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکا...
شاپور. (اِخ )ابن اشک . «شاپوربن اشک ، از جمله اشکانیان وی بوده است که بسیج غزو کرد و او پسر اذران بن اشغان بود، و در عهد [ او ] عیسی علیه ...
شاپور. (اِخ ) ابن بابک . نام پسر بابک و برادر اردشیرو نوه ٔ ساسان که چون بابک از قصد پسر خود اردشیر که مایل بود پادشاه سرتاسر ایالت پارس شو...
شاپور. (اِخ ) ابن بهرام . در زمان قباد اول (نهایة ص 226) دارای مقام ایران سپاهبذ بوده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 151). و رجوع به شا...
شاپور. (اِخ ) ابن شاپور. پسر شاپور ذوالاکتاف .برادرزاده و جانشین اردشیر دوم . مدت پادشاهی او پنج سال بود. «بعضی راویان چهار ماه زیادت گویند،...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.