شاپور
نویسه گردانی:
ŠAPWR
شاپور. (اِخ ) ابن شهریاربن قارن بن شروین . از آل باوند، شاخه ٔ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هَ . ق . در مازندران فرمانروایی داشتند. مدت پادشاهیش کوتاه بود. (مازندران و استرآباد، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 180). در تاریخ طبرستان آمده است : «اسفهبد شهریار بطبرستان درگذشت ، فرزندان بسیار از او بماند، یکی از ایشان قارن بود که ابوالملوک است و یکی شاپور که مهتر بود و بپادشاهی نشست و از تهور و تهتک و بیسامانی ، اتباع او بیشتر، از او متنفر شدند و بر گردیده واو را باز گذاشتند و پیش مأمون شکایتها از وی نبشتند تا مثال نوشت به محمدبن خالد که کهستان ، او جمله باز ستاند. محمد خالد از ضعف حال خویش با او مقاومت نتوانست نمود. حال خلیفه را معلوم شد، کسی طلبید که برای مالش و استیصال شاپور به ولایت فرستد. منجم بزیست (بزیست بن فیروزان ) حاضر بود، مازیار را ذکر کرد و گفت برای بندگی مواقف مقدسه طالع او موافق است ، مأمون به کهستان او را نامزد کرد و موسی بن حفص را به هامون ، و خلیفه بر موسی حفص خشم گرفته بود و او را ازولایتی معزول کرده ، پیش مازیار آمد و با او عهد کرد بر موافقت و مخالصت تا او را درخواست کند، چون با همدیگر به طبرستان رسیدند بر مازیار خلایق جمع آمدند و بمدت نزدیک ، سپاهی آراسته عرض داد و بطلب شاپور به پریم شد و با او مصاف داد و او را بگرفت و به سلاسل و اغلال ببست و پیش موسی فرستاد که ظفر یافتم و او را بند کرد. شاپور چون بدانست که مازیار او را بخواهد کشت پنهان بموسی قاصد فرستاد که مرا با دست خویش گیر تا ترا صد درهم خدمت کنم ، موسی جواب داد که طریق خلاص تو آن است که گویی مسلمان شدم و موسی امیرالمؤمنین ام ، و چون این پیام داد اندیشه کرد که از این حال مازیار وقوف یابد و پوشیده نماند و معاهده ٔ ایشان را نقض و انحلال شود و وحشتی و فتنه ای تولد کند، چون مازیار را دید از او باستنطاق سؤال کرد که اگر شاپور اسلام پذیرد و صدهزار درهم خدمت کند خلیفه را چه گویی ، مازیار خاموش میبود و جواب این سخن نداد، از همدیگر جدا گشتند. آن شب سر شاپور، بر فرمود گرفت و بامداد پیش موسی فرستاد موسی بر او متغیر شد و او از آن اندیشه کرد که بعوض موسی خلیفه کسی دیگر را فرستد بقهر او، بعذر و استغفار پیش موسی آمد و خدمتیها آورد و عهد تازه کردند و چهارسال طبرستان بر این قرار بماند تا موسی فرمان یافت و محمدبن موسی بعوض پدر نشست و مازیار از او حسابی نگرفت و بکوه ودشت حکم او یکسان شد. (تاریخ طبرستان چ عباس اقبال ج 1 صص 207 - 208).
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شاپور. (اِخ ) آقا... از اکابر طهران من اعمال ری است و همشیرزاده ٔ ملا امیدی . و جعفرخان که در هند کمال اعتبار داشت همشیره زاده ٔ آقا شاپور اس...
شاپور. (اِخ ) مولانا... از شعرای صاحب دیوان کاشان است . این مطلع از اوست : طریق ماهرخان غیر بیوفائی نیست خوشا کسی که به این قومش آشنائی ...
شاپور. (اِخ ) (برج ...) عسکر مکرم است که در قرن چهارم شهری بود بر دو جانب نهر مسرقان و جانب غربی آن بزرگتر بود و بوسیله ٔ دو جسر بزرگ که ا...
شاپور. (اِخ ) شهر... نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان کازرون است . حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال ارتفاعات چنا...
شاپور. (اِخ ) نهر... نام نهری در ولایات غندیجان فارس . (نزهة القلوب ، مقاله ٔ سوم ص 225). از وسط دهستان شاپور میگذرد. رجوع به فرهنگ جغرافیای...
شاپور. (اِخ )ابن ادران بن اشک . در مجمل التواریخ و القصص (ص 32) از پادشاهان سلسله ٔ اشکانی شمرده شده که با واقعیت تاریخی وفق نمیدهد ۞ ....
شاپور. (اِخ ) ابن اردشیر. نام دومین پادشاه سلسله ٔ ساسانی . معروف به شاپور اول است . داستان تولد او از دختر اردوان آخرین پادشاه سلسله ٔ اشکا...
شاپور. (اِخ )ابن اشک . «شاپوربن اشک ، از جمله اشکانیان وی بوده است که بسیج غزو کرد و او پسر اذران بن اشغان بود، و در عهد [ او ] عیسی علیه ...
شاپور. (اِخ ) ابن بابک . نام پسر بابک و برادر اردشیرو نوه ٔ ساسان که چون بابک از قصد پسر خود اردشیر که مایل بود پادشاه سرتاسر ایالت پارس شو...
شاپور. (اِخ ) ابن بهرام . در زمان قباد اول (نهایة ص 226) دارای مقام ایران سپاهبذ بوده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 151). و رجوع به شا...