شاخ شاخ شدن
نویسه گردانی:
ŠAḴ ŠAḴ ŠDN
شاخ شاخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . تشعب . منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن . تشعب . (از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی .» (معارف بهأولد چ فروزانفر ص 279).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
شاخ بند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن ، کنایه از شاخ به شاخ شدن . رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
فعل، به مبارزه خواستن، دعوت به مبارزه از سوی کسی که ضعیف است، گستاخ شدن
شاخ پیدا شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کسی را، کنایه از رسوا شدن . (امثال و حکم دهخدا) : چون کند دعوی خیاطی کسی افکند در پیش او شه ...
شاخ به شاخ شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی ؛ معارضه ومجادله خاصه با قوی تر از خود کردن . (امثال و حکم دهخدا). مناطحت . شاخ بهم بند ش...