شاخ شاخ کردن
نویسه گردانی:
ŠAḴ ŠAḴ KRDN
شاخ شاخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشعیب .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
شاخ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حجامت کردن . (ناظم الاطباء). || بصورت تاری درآوردن : نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند و بمجرای قضیب در نهند...
شاخ گیر کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاخ بهم گیر کردن ؛ کنایه از شاخ بشاخ شدن . رجوع به شاخ بشاخ شدن شود.
شاخ پیوست کردن . [ پَی / پِی وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن نهال که آن را برگ پیوند گویند. (آنندراج ذیل پیوست کردن ) : درخت عیش ما پ...