شاخ گیسو. [ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پاره ای موی است که یکجا در سر جمع شده باشد. (برهان قاطع). کنایه از پاره ای موی یکسو شده باشد و آن را به هندی لت گویند. (انجمن آرای ناصری ). جعد و حلقه های زلف و کاکل . (ناظم الاطباء)
: ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سر گل دانه میکرد.
نظامی (از انجمن آرای ناصری ).
چو آید برقص آن بت خوش ادا
شود زیورش ارغنون از صدا.
گل عیش از گلبن روی او
بر ذوق از شاخ گیسوی او.
ملاطغرا (از آنندراج ).