شاخ و برگ . [ خ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) جزئیات و فروعات . (فرهنگ نظام ). کنایه از طول و عرض در حرف و حکایت . (آنندراج ). و آرایش های فضول و غیر ضرور.
-
شاخ و برگ دادن بحکایتی و قصه ای و واقعه ای ؛ با اغراق و مبالغه آن را بیان کردن . بیش یا بهتر یا بدتر از آنچه هست نمودن آن .
۞ رجوع به شاخ و برگ ساختن شود.
-
شاخ و برگ ساختن ؛ شاخ و برگ دادن
: بود مجنون ریشه ای از نخل صحرای جنون
عاقلان بر قصه ٔ او شاخ و برگی ساختند.
میرمعصوم کاشی (از آنندراج ).