اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاخه

نویسه گردانی: ŠAḴH
شاخه . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) شاخ درخت . (ناظم الاطباء). فرع . غصن . شاخ . فنن . شغه . شغ. || شعبه . (ناظم الاطباء): شاخه ٔ رود. شاخه ٔ چهل چراغ یک شعبه از چهل چراغ . || فروع و جزئیات : ولیکن دانشومندان اندر شاخه های فقه روز از سپیده دمیدن دارند. (مقدمه ٔ التفهیم چ جلال همائی ص قسط و همین کتاب ص 69). || قرن و شاخ حیوان . جام شرابخواری که بشکل شاخ بود. || شراب آمیخته ٔ با گلاب . (ناظم الاطباء). || شاخ که مشک زباد را در آن نهاده میفروخته اند :
آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است
در کیسه یکی بیضه ٔ کافور کلان است .
واندر دله ٔ بیضه ٔ کافور رباحی
ده نافه و ده شاخگک مشک نهان است .

منوچهری .


|| صلیب . غل . (ناظم الاطباء).
- شاخه ٔ ریحان ؛ طاقه ٔ ریحان . (ناظم الاطباء).
- دوشاخه ؛ سه شاخه و قس علی هذا بمعنی دو شعبه مانند چوب دوشاخه . (فرهنگ نظام ).
- || دوشاخه ؛ جزوی از دو چرخه ٔ پایی که حرکت فرمان را به چرخ جلو منتقل میسازد ۞. رجوع به دو شاخه شود.
- سرشاخه ؛ شاخه ٔ رأس درخت . قله ٔ درخت . رجوع به شاخ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پیوند شاخه ای . [ پ َ / پ ِ وَ دِ خ َ / خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی پیوند. رجوع به پیوند شود.
شاخه آل ابوشهباز. [ خ ِ ل ِ اَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ام الفخر، بخش شادگان ، شهرستان خرمشهر، واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری شادگان . راه ات...
شاخة. [ خ َ ](ع ص ) (از: «ش ی خ ») معتدل از هر چیزی . (منتهی الارب ).الشاخة من الرجال ؛ المعتدل القد. (اقرب الموارد).
شاخة الحیاک . [ خ َ تُل ْ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رویس در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر و در دو هزارگزی جنوب خاوری خرمشهر و دو هزارگزی خاو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.