شادمانه گشتن . [ ن َ
/ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شادمانه شدن . شادمانه گردیدن
: دیگر روز امیر بر تخت نشست رضی اﷲ عنه در صفه ٔ بزرگ و پیشگاه ، و وزیر و ارکان دولت و اولیا و حشم بدرگاه آمدند، سخت شادمانه گشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
517).
کس از آن جمله شادمانه نگشت
به تب گرم و خام یازه ٔ من .
سوزنی (هزلیات ).
پس چون ملک سخن بیب بشنید شادمانه گشت وخرم شد. (تاریخ قم ص
80).