گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شادی نویسه گردانی: ŠADY شادی . (اِخ ) از شعرای هرات . در علم رمل نهایت مهارت داشته و گاهی نیز شعر می گفته از اوست :تو بجایی ننشینی که رقیبت بنشست جز دل من که تو جا کردی و او بیرون ماند.(آتشکده ٔ آذر چ مؤسسه نشر کتاب ص 154). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی شادی پذیر شادی پذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) نعت از شادی پذیرفتن . پذیرنده ٔ شادی : چو بربط هر که او شادی پذیر است ز درد گوشمالش ناگزیر است .نظامی (خسرو شیرین ... شادی دوست شادی دوست . (ص مرکب ) دوستدار شادی و طرب . لهو و لعب دوست . بی اعتنا به کار : حال خراسان دیگر گشت و از هر جانبی خللی و خداوند جهان شادی دوست... شادی رسان شادی رسان . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نعت از شادی رسانیدن . رساننده ٔشادی . شادی بخش . شادی ده : زردی زر شادی دلهاست من شادم از آنک سکه ٔ رخ را... شادی سرشت شادی سرشت . [ س ِ رِ ] (ن مف مرکب ) شادی سرشته . سرشته از شادی . آمیخته بشادی . شاد. شادمان : روانها شد از مژده شادی سرشت بهر دل دری برگشاد از ... علی شادی علی شادی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان ، بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 69هزارگزی شمال مشهد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب ... غم و شادی غم و شادی . [ غ َ م ُ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندوه و خوشی : گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهمند. سعدی (گلستان ).- غم و شادی گفتن ؛ د... مزرعه شادی مزرعه شادی . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار شرقی شهرستان اهر در 17/5هزارگزی غرب ورزقان و 10 هزارگزی راه تبریز به اهر در منط... شادی افزون این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. شادی بردن شادی بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد بودن . شاد شدن : گر در دهان دشمن و گر در کمند شیرشادی برد ز کار کسی کاشنای تست .سعدی (غزلیات ). شادی فزایی شادی فزایی . [ ف َ ](حامص مرکب ) شادی افزایی . رجوع به شادی افزایی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود