گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شادی نویسه گردانی: ŠADY شادی . (اِخ ) از شعرای هرات . در علم رمل نهایت مهارت داشته و گاهی نیز شعر می گفته از اوست :تو بجایی ننشینی که رقیبت بنشست جز دل من که تو جا کردی و او بیرون ماند.(آتشکده ٔ آذر چ مؤسسه نشر کتاب ص 154). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی شادی کردن شادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استبشار. (ترجمان القرآن ). تفریح . مسرت نمودن . ابهاج : قارون نکرد شادی چندان به نعمتش کز بهر ایر خواجه کن... شادی آبادی شادی آبادی . (اِخ ) محمدبن داود العلوی . معاصر ناصرالدین خلجی (806 - 956) شارح دیوان های انوری و خاقانی است . وی پیرو مذهب سنت و جماعت بود.... شادی افزای شادی افزای . [ اَ ] (نف مرکب ) شادی افزا : ز خلق تو اندر بهاران بودچمن شادی افزای ، گل غمگسار.قوامی رازی (دیوان ص 145). شادی انگیز شادی انگیز.[ اَ ] (نف مرکب ) نعت از شادی انگیختن : رز آن میوه ٔ زعفران ریز شدکه چون زعفران شادی انگیز شد.نظامی . گریه ٔ شادی گریه ٔ شادی . [ گ ِ ی َ یا ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گریه از روی شوق کردن . اشک شادی . گریه ٔ شوق : اگر شمع مزار من نریزد گریه ٔ شادی ک... شادی مبارک شادی مبارک . [ م ُ رَ ] (جمله ٔ دعایی ) کلامی است مشهور که در وقت تهنیت عروسی و ولادت و امثال آن گویند : حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آ... کلاته شادی کلاته شادی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه ای و گرم سیر است و سکنه 731 تن . آب آنجا ا... شادی افزایی شادی افزایی . [ اَ ] (حامص مرکب ) شادی افزودن . شادی افزا بودن . رجوع به شادی افزا شود. شادی آوردن شادی آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) تولید شادی کردن . ایجاد طرب کردن : بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد. حافظ. || ... شادی گزیدن شادی گزیدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شادی اختیار کردن . شاد شدن : تهمتن چو گرز نیا را بدیددولب کرد خندان و شادی گزید.فردوسی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود