اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شادی کردن

نویسه گردانی: ŠADY KRDN
شادی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استبشار. (ترجمان القرآن ). تفریح . مسرت نمودن . ابهاج :
قارون نکرد شادی چندان به نعمتش
کز بهر ایر خواجه کنی تو همی کروز.

منجیک .


کرا بانگ و نامش شود زیر خاک
چه شادی کند خیره بر بانگ زیر.

ناصرخسرو.


به کام دل نشاط افزای و شادی کن که دلها را
به شادی و نشاط خویش بی تیمار و غم داری .

امیرمعزی (از آنندراج ).


ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید.

مولوی .


هین بملک نوبتی شادی مکن
ای تو بسته ٔ نوبت آزادی مکن .

مولوی .


بسته در زنجیر، شادی چون کند
چوب اشکسته عمادی چون کند.

مولوی .


هیچ شادی مکن که دشمن مرد
تو هم از موت جان نخواهی برد.

سعدی (مفردات ).


برو شادی کن ای یار دل افروز
غم فردا نشاید خوردن امروز.

(گلستان ).


شماتة؛ شادی کردن به مکروهی که دشمن را رسد. (تاج المصادر بیهقی ).
- امثال :
شادی میکن چو غم بغایت برسد .

(از امثال و حکم ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.