شار
نویسه گردانی:
ŠAR
شار. (اِخ ) حصاری است از حصارهای یمن در مخلاف (روستای ) جعفر. گویند از امکنه ٔ تهامه است . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شعر. [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شَعر. موی . ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (ناظم الاطباء). بمعانی شَعر است . (منتهی الارب ). لغتی است در شَعر. (از اقرب المو...
شعر. [ ش َ ع ِ ] (ع ص ) مرد بسیار درازموی اندام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه موی بلند و بسیار دارد. (از اقرب الموارد).
شعر. [ ش َ] (ع اِ) موی خواه موی انسان باشد و یا دیگر حیوانات سوای شتر و گوسپند. ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موی ...
شعر.[ ش ِ ] (ع اِ) علم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانش . فقه . فهم . درک . ادراک . وقوف . (یادداشت مؤلف ). دانایی . (نصاب الصبیان ). |...
شعر. [ ش ِ ] (ع مص ) شَعْر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شعر نیکو گفتن . (منتهی الارب ). شعر گفتن هرچه باشد. (آنندراج ). و رجوع به شَعْر ش...
شعر. [ ش ُ / ش َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به شَعْر شود. || درخت . (ناظم الاطباء). درخت هرچه باشد. (منت...
شعر. [ ش ُ ] (ع مص ) شَعْر. (ناظم الاطباء). شعر نیکو گفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به شَعْر شود.
شعر. [ ش ُ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ شِعار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شعار شود.
شَعر shaar: (مو، گیسو) این واژه عربی است و در پارسی کاربردی ندارد. شِعر shear: گفتاری ادبی کوتاه یا بلند و آهنگین که با به کار گیری آرایه های ادبی و ت...
شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهار زنـدگیست
عالمی از واژه ها در باغ دل پروردن است.
شعر تقسیم سطور نثر نیست
باید اندر شعر زیست
.
موسیقی در نظم ...