اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شال

نویسه گردانی: ŠAL
شال . (معرب ،اِ) نوعی ماهی دریایی . (از اقرب الموارد). بگفته ٔ صاحب نشوء اللغة این کلمه معرب کلمه ٔ یونانی بالئنا ۞ است . (نشوء اللغة ص 82).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شال تشی . [ ] (اِ مرکب ) به لغت مازندرانی دلدل است . (فهرست مخزن الادویه ). شال کره .
شال شور. (نف مرکب ) که شال شوید. کسی که عملش شال شویی باشد : اگر می نبافد چه داند کسی که او شالشور است یا شالباف .حکیم قاسم کرمانی (خارست...
شال کره . [ ] (اِ مرکب ) به لغت دیلمی دلدل است . (فهرست مخزن الادویه ). شال کشی .
شال نمد. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمدی را گویند که از پشم بز بافند نه از پشم گوسفند. (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شال محله . [ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) نام دهی است از دیه های اطراف تنکابن . (از سفرنامه ٔرابینو ترجمه ٔ فارسی ص 143). مخفف آن شل محله است .
شال سنجد. [ س ِ ج ِ ] (اِ مرکب ) نام زیتون تلخ در مازندران . (درختان جنگلی ایران ص 192 و جنگل شناسی ص 249 ج 1) ۞ . مخفف شغال سنجد، و نامی است...
شال ولیک . [ وَ ] (اِ مرکب ) ۞ مخفف شغال ولیک است که در لهجه ٔ مردم نور زالزالک وحشی را گویند. سرخ میوه . (از یادداشت مؤلف ). سرخ ولیک . (...
محلی‌ها (مازندرانی‌ها) به بارانی که ناگهان شروع می‌شوند و ناگهان هم تمام می‌شوند «شال وارش» می‌گویند. شال وارش بیشتر در روزهای آفتابی و بدون هیچ مقدمه...
افغان شال . [ ] (اِخ ) نام محلی است در غزنی که در تاریخ بیهقی ذکر آن مکرر آمده است . و قبر سبکتکین بدانجا بوده : اولیا و حشم و بزرگان هم...
شال زیتون .[ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) در لاهیجان زیتون تلخ را گویند. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 192) ۞ . مخفف شغال زیتون ، نامی است که در لاه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.