شانه آویز. [ ن َ
/ ن ِ ] (نف مرکب ) آویزنده به شانه . که از کتف و شانه فروگذارد. || (ن مف مرکب ) آویخته به شانه . بکتف و منکب فروآویخته . || (حامص مرکب ) آویختن آدمی را بوضعی که دستش بر شانه بندند. (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) (آنندراج ). نوعی از تعذیب که آدمی را شانه به رسن بربسته می آویزند. (غیاث اللغات )
: بدزدی دل طغرا نمیکند اقرار
علاج هندوی زلف توشانه آویزست .
۞ طغرا (از بهار عجم ).
پا کشیدم خود و دل را که ز غم صد چاکست
شانه آویز در آن زلف بدستان کردم .
عبدالغنی (از بهار عجم ).