شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (اِخ ) دهی است از دیههای لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 155 و بخش انگلیسی ص 115) : و در هشتم جمادی الاخره ٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی را بکشت . (جامع التواریخ رشیدی ).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
شاه بچه . [ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) پسر شاه . فرزند شاه . بچه ٔ شاه : فکند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک دل شاه بچه برآمد ب...
شاه برج . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) (مرکب از: شاه بمعنی ممتاز و مشخص + برج ) برجی و قلعتی برتر و نیکوتر از قلاع دیگر.- شاه برج قدح ؛ در مقام تشبی...
شاه برج . [ ب ُ ] (اِخ ) نام برجی از قلعه ٔ اکبرآباد و شاه جهان آباد. (بهار عجم ) (آنندراج ). شه برج . (یادداشت مؤلف ).
شاه بسه . [ ب ُ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) دوایی است که به عربی آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان ) (شمس اللغات ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ) (از آ...
حسن شاه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن شرف الدین بقالی عجمی . درگذشته ٔ 905 هَ . ق . شاعر سلطان . او راست : حاشیه برشرح مطالعالانوار و شرح حکمةالعین ...
حسن شاه . [ ح َ س َ ] (اِخ ) رکن الدین . وزیر شاه شجاع بود. (رجال حبیب السیر ص 78).
خرم شاه . [ خ ُرْ رَ ](اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. این ده درجلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات ومحصول آن غلا...
پل شاه . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) محلی در حوالی کرمانشاه . رجوع شود به مجمل التواریخ گلستانه ص 168.
تخت شاه . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی در بخش اسدآباد شهرستان همدان است که در سی وسه هزارگزی جنوب هوله قرار دارد. کوهستانی و سردسیر...
تخت شاه . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان قرار دار...