اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (ع اِ) شاة و بزبان عربی گوسفند را گویند وشیاة جمع آن است . (برهان قاطع). رجوع به شاة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
شاه‌نشین در معماری ایرانی کاربردهای زیر را دارد: تو رفتگی داخل پنج‌دری‌ها است که کمی از سطح زمین بالاتر بوده و معمولاً بزرگ خانه یا مهمان در آن می‌نش...
شاه زید. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاخیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 130 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آن برنج و غ...
شاه زید. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان . دارای 831 تن سکنه . آب آن از رودخانه و قنات . محصول آن غلات ، توتون ، کتی...
شاه ستای . [ س ِ] (نف مرکب ) شاه ستا. ستاینده و مداح شاه بود. که شاه را ستاید. او که ستایش و مدح شاه کند : هیچکس نیست که با شاه جهان یک ...
شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه ...
شاه سوار. [ س َ ] (اِ مرکب ) شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است .(فرهنگ نظام ). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت . (ناظم الاط...
شاه دوست . (ص مرکب ) دوست دارنده ٔ شاه . محب شاه . محب سلطان .
شاه دین . [ هَِ ] (اِخ ) لقبی است که شعرای مصیبت سرای ، حسین بن علی را دهند. || لقبی که پیغامبر را دهند. || لقبی که علی علیه السلام ر...
شاه رضا. [ رِ ] (اِخ ) یکی از القاب امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام است . رجوع به رضا... شود.
شاه رضا. [ رِ ] (اِخ ) نام سرسلسله ٔ دودمان پهلوی . رجوع به رضاشاه ... شود.
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۷۱ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.