شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (ع اِ) شاة و بزبان عربی گوسفند را گویند وشیاة جمع آن است . (برهان قاطع). رجوع به شاة شود.
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
شاه خوی . (ص مرکب ) دارای خوی و خصلت شاهان . صاحب اخلاق شاهانه : چه مردی بدو گفت با من بگوی که هم شاهخویی و هم شاهروی .فردوسی .
شاه توت . (اِ مرکب ) توت کلان . توت ممتاز نوع خود. || نوعی توت سیاه بزرگ که اول سرخ و ترش است و بعد سیاه و میخوش میشود. (از فرهنگ نظا...
شاه توت . (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حمام بخش جنت آبادشهرستان مشهد. دارای 239 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن پنبه است . (از فرهنگ جغرا...
شاه توت . (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. دارای 239 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات است . (از فره...
شاه پوه . (اِ مرکب ) مخفف شاه پور. این کلمه بهمین صورت نام پسر اردشیربود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2608 و 2609 شود.
شاه تپه . [ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جعفربای بخش گمیشان شهرستان گنبدقابوس . دارای 2100 تن سکنه . آب آن از استخر و چاه . محصول...
شاه تپه . [ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه . دارای 526 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن ...
شاه تور. (اِخ ) دهی از دهستان روددشت بخش کوهپایه شهرستان اصفهان . دارای 583 تن سکنه . آب آن از قنات و زاینده رود. محصول آن غلات و پنبه و...
شاه تیر. (اِ مرکب ) تیربزرگتر و ممتاز از انواع خود. سهم . (منتهی الارب ).- امثال : موی را در چشم دیگران می بینید و شاه تیر را در چشم خود نمی ب...
شاه جان . (اِخ ) شه جان . نام جایی است که آن را مرو گویند و شهجان نیز خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام ولایت مرو باشد.(جهانگیری ). نام ولایت ...