گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه واژه معنی شاه لیمو شاه لیمو. (اِ مرکب ) لیموی خوش ترکیب خوشبوی ، میخوش ، که در لار فارس و خبیص کرمان بهم میرسد. (بهار عجم ) (آنندراج ) : جز بشاهی نشود فطرت فقرم ... شاه مات شاه مات . (اِ مرکب ) شه مات . ماتی در بازی شطرنج . (ناظم الاطباء). اعلام مات شدن شاه . هنگامی که شاه شطرنج را مات کنند گویند: «شاه مات »... شاه گلن شاه گلن . [ گ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 35 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، توتو... شاه گلن شاه گلن . [ گ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. دارای 52 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است .... شاه گلی شاه گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) (استخر) دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 530 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غ... شاه گنگ شاه گنگ . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گنگ بزرگ آسیا. مجرای بزرگ آب آسیا. (یادداشت مؤلف ). شاه مردی شاه مردی . [ م ُ ] (اِ مرکب ) شاه میری . در اصطلاح عامه سالی را گویند که شاه در آن سال میرد چه در سابق بعلت مردن شاه امنیت کشور مشوش میش... شاه مردی شاه مردی . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس . دارای 400 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آن خرما است . (از فرهن... شاه مرغ شاه مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ابویعلی . (المرصع) : حارث شاه مرغی داشت کی بانگ کردی اندرآن ساعت بانگی بکرد. (کشف المحجوب هجویری ص 227). شاه ملک شاه ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ملقب به الجندی . حاکم شهر جند بود و در سال 432 هَ . ق . خوارزم رااز دست اولاد آلتونتاش خوارزمشاه بیرون کرده . ر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۷۱ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود