گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه واژه معنی شاه کاری شاه کاری . (حامص مرکب ) شاگاری . سخره کاری . بیگاری . رجوع به شاکاری شود. شاه قلعه شاه قلعه . [ ق َ ع ِ ] (اِخ )دهی از دهستان خورخور خوره بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و ... شاه کرم شاه کرم . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودشت بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان . دارای 71 تن سکنه . آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات است ... شاه فلک شاه فلک . [ هَِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است : ز شاه فلک تیغو مه مرکب اوزحل خود و مریخ خفتان نماید. خاقانی .خور خ... شاه کوه شاه کوه .(اِ مرکب ) کوه بزرگ . بزرگترین و مرتفعترین کوهها.- امثال :پشتش بشاه کوه است ؛ پشتیبانی قوی داشتن . (یادداشت مؤلف ). شاه کوه شاه کوه . (اِخ ) نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است .(جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27). || ... شاه کوه شاه کوه . (اِخ ) نام دو ده از دیههای واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند. (رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص ... شاه کوه شاه کوه . (اِخ ) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان . دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و ذرت است . (از ... شاه کوه شاه کوه . (اِخ ) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان . دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). شاه گردی شاه گردی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) بندگی و فرمانبرداری و شاگردی . (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد. رجوع به شاگرد و شاگردی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ صفحه ۱۶ از ۷۱ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود