گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه واژه معنی شاه آبه شاه آبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شاهابه بمعنی شاهاب (و شاه آب ) باشد. رجوع به شاهاب شود. شاه باش شاه باش . (اِ مرکب ) شاباش در تداول عامه . سکه یا نقل که بر سر داماد و عروس نثار کنند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به باش شود. شتر شاه شتر شاه . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شتر خاصه . اشتر خاصه . || تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری... علی شاه علی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) وی از همراهان امیر تیمور گورکانی بود که در جنگ امیر تیمور با توقتمش خان شرکت داشت . برادر او محمد آزاد نیز در این جنگ... علی شاه علی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) ابن تکش خوارزم شاهی . ملقب به تاج الدین . رجوع به علیشاه خوارزمشاهی شود. علی شاه علی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی . مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین .شاعر ایرانی متوطن در هند. رجوع به علی آرزو شود... شاه نای شاه نای . (اِ مرکب ) نای ممتاز در نوع خود. || شهنا. شه نای . نای ترکی است که آن را سورنای گویند و آن سازی است معروف که به سرنا اشتهار ... شاه ناز شاه ناز. (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغت نامه شود. شاه قلی شاه قلی . [ ق ُ ] (اِخ ) (مهتر...) نام قاتل میرزا شاه حسین اصفهانی وزیر شاه اسماعیل صفوی بوده است که در دیوانخانه بسال 926 او را بکشت . (... شاه کار شاه کار. (اِ مرکب ) شاکار. کار بزرگ . (برهان قاطع). || کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند. (فرهنگ سروری ). بمعنی بیگار است که کار ف... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود