گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی شاه شعر شاه شعر. [ ش ِ ](اِ مرکب ) بیت الغزل . شاه بیت . رجوع به شاه بیت شود. شاه طلب شاه طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) او که شاه جوید. شاه جو. شاه خواه . خواستار و جویای شاه . شاه دزد شاه دزد. [ دُ ] (اِ مرکب ) دزدی که در فن دزدی از طایفه ٔ دزدان ممتاز باشد. (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : شاه بیتی ز من حریفی بردروشنم شد که ... شاه ده شاه ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) نام دیهی است از دیههای سدن رستاق از روستاهای مازندران . (سفرنامه ٔرابینو ص 126 بخش انگلیسی و ص 168 ترجمه ٔ فارسی... شاه ده شاه ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . دارای 287 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و... شاه سیم شاه سیم . (اِ مرکب ) سیم ممتاز از دیگر سیمها. سیم تناورتر. که سیمهای دیگر از آن منشعب و جداگردد. مادر سیم . ام الاوتار. (از یادداشت مؤلف ). |... شاه شاخ شاه شاخ . (ص مرکب ) دارای اندام و برز و بالای شاهانه . با برز و بالا. با برز و بالائی چون شاهان : بپرسید و گفتش چه مردی بگوی که هم شاه شاخ... شاه زور شاه زور. (ص مرکب ) شخص بسیار قوی . (فرهنگ نظام ). شاه سار شاه سار. (ص مرکب ) مانند و شبیه به شاه . (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد. شاه سار شاه سار. (اِخ )نام شاعری است باستانی و دوبار در لغت فرس اسدی بشعر او استشهاد شده است . (یادداشت مؤلف ) : گهرفتال شد این دیده از جفای کسی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۷۱ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود