اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه جوی

نویسه گردانی: ŠAH JWY
شاه جوی . (نف مرکب ) شاه جو. جوینده ٔ شاه :
همه کنده موی و همه خسته روی
همه شاه گوی و همه شاه جوی .

فردوسی .


بگشتند از آن جایگه شاه جوی
بریگ و بیابان نهادند روی .

فردوسی .


یکایک بخسرو نهادند روی
سپاه و سپهبد همه شاه جوی .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شاه جوی . (اِ مرکب ) جوی بزرگ . جو ونهری که از آن جوهای دیگر جدا شود. (فرهنگ نظام ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.