شاهد
نویسه گردانی:
ŠAHD
شاهد. [ هَِ ] (اِ) در تداول فارسی زبانان نوع کشت یا بذری که اساس امتحان در به گزینی است و آن را شاخص نیز گویند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شاهد فارسی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) رجوع به شاهد ایزدخاستی شود.
شاهد شیرازی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) معروف به ایزدخاستی . رجوع به ایزدخاستی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جرح کردن شاهد. [ ج َ ک َ دَ ن ِ هَِ ] (مص مرکب ) ذکر کردن اموری که فسق شاهد را حکایت کند و با تحقق آن اثر شهادت زایل گردد. رجوع به جرح و...
شاهد ایزدخواستی . [ هَِ دِ زَ ] (اِخ ) نام او آقامیرمحمد مؤمن و فرزند سید ابوالقاسم است . در قریه ٔ ایزدخواست از توابع فارس بدنیا آمد از سادات ص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.