اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاهد

نویسه گردانی: ŠAHD
شاهد. [ هَِ ] (اِخ ) ده از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 70 تن سکنه . آب آن از رود کارون و چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شاهد فارسی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) رجوع به شاهد ایزدخاستی شود.
شاهد شیرازی . [ هَِ دِ ] (اِخ ) معروف به ایزدخاستی . رجوع به ایزدخاستی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جرح کردن شاهد. [ ج َ ک َ دَ ن ِ هَِ ] (مص مرکب ) ذکر کردن اموری که فسق شاهد را حکایت کند و با تحقق آن اثر شهادت زایل گردد. رجوع به جرح و...
شاهد ایزدخواستی . [ هَِ دِ زَ ] (اِخ ) نام او آقامیرمحمد مؤمن و فرزند سید ابوالقاسم است . در قریه ٔ ایزدخواست از توابع فارس بدنیا آمد از سادات ص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.