شاهسپرم . [ هَِپ َ رَ ] (اِ مرکب ) شاه اسپرم است که ضیمران باشد و آن را شاه سفرم نیز گویند. (برهان قاطع). شاه سپرغم است که ریحان باشد. (آنندراج ). همان شاهسپرغم . (شرفنامه ٔ منیری ). ونجنک . (برهان ). حبق الصعتری . حبق الکرمانی . سلطان الریاحین . ریحان . ریحان الملک
: چنگ بازان است گویی شاخک شاهسپرم
پای بطان است گویی برگ بر شاخ چنار
۞ .
منوچهری .
در صلوات آمده ست بر سر گل عندلیب
در حرکات آمده ست شاخک شاهسپرم .
منوچهری .
پر از چین شود روی شاهسپرم
چو تازه شود عارض گلنار.
ناصرخسرو.
و رجوع به شاه اسپرم و اسپرغم شود.