شاه قام . [ م ْ
/ م َ ] (اِ مرکب ) لفظی است مرکب از شاه و قام (فعل ماضی عربی ) بمعنی شاه برخاست و این در وقتی گفته میشود که در شطرنج بازی از یک جانب غلبه واقع شود. و کار شاه مغلوب به آن رسیده باشد که یکبارگی مات شود. بجهت دفع مات شدن شاه خود را از آنجا برخیزاند و بخانه ٔ دیگر رود و مهره ای چند فدا کند در این وقت گویند: شاه قام . یعنی : شاه برخاست و این برخاستن نهایت مغلوبی است . مؤلف برهان گوید: چون کسی خود را در شطرنج بازی مغلوب بیند حریف را پی درپی کشت گوید و او را فرصت ندهد تا بازی دیگر کند و قائم ماند و این توجیه بهتر مینماید و لفظ قام اگرچه عربی است در استعمال شطرنج بازان آمده باشد چنانچه لفظ مات که آن نیز عربی است هر کدام بصیغه ٔ ماضی . (بهار عجم ) (از آنندراج ). لفظی است که شطرنج بازان بوقت مات خوردن حریف گویند. ظاهراً قام در اصل بفتح میم است صیغة ماضی یعنی شاه بازایستاد از حرکت و رفتار خود؛ ای مات شد. (غیاث اللغات ). آخرین بازی شطرنج که حریف در دوم او مات شود. مرادف شاه مات . (از دزی ج
1 ص
717)
: پهلو ایران گرفت رقعه ٔ ملکت
وز دگران بانگ شاه قام برآمد.
خاقانی .
گفتم ز شاه هفت تنان دم توان شنید
گفتا توان اگر نشدی شاه شاه قام .
خاقانی .