شاهنامه
نویسه گردانی:
ŠAHNAMH
شاهنامه . [ م َ / م ِ ] (اِمرکب ) نامه ٔ ممتاز در نوع خود. || نامه ٔ شاه . || کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایران . در پهلوی آن را خدای نامه گفتندی . کتابی که در آن شرح زندگانی و نبرد شاهان و پهلوانان آنان آمده است . سیرالملوک . خدای نامه . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || (اِخ ) نام بزرگترین شاهکار ادبی ایران از فردوسی طوسی . رجوع به فردوسی شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شاهنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ شاهنامه . آنکه کتاب شاهنامه خواند. || که شاهنامه به آواز بلند و لحن گیرا و خاص خ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شاهنامه خوانی . [ م َ / م ِ خوا / خا ](حامص مرکب ) شاهنامه خوان ، شغل و عمل شاهنامه خوان .
شاهنامه ابومنصوری شاهنامهای است که در سال ۳۴۶ ه.ق به دستور و سرمایهٔ ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، حاکم توس و به دست ابومنصور معمری (ابومنصور مَع...
بَرسَمرً ،به فتح ب و س و م ساکن » درخت و یا میوه انار ؟؟؟
متن مقدمه شاهنامه ابومنصوری ــ تألیف ابومنصورالمعمری سال 346 هـ . ق.
سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید؛ و ما بندگان را اندر جها...
شاه نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغتنامه شود.