اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاهی

نویسه گردانی: ŠAHY
شاهی . (اِ) نام گلی است که کوچک و زرد رنگ و سفید هر دو میشود. (فرهنگ نظام ). قسمی گل زینتی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شاهی . (حامص ) پادشاهی و سروری . (برهان قاطع). شاه بودن . (فرهنگ نظام ). مقام شاه . (یادداشت مؤلف ). سلطنت . پادشاهی . خسروی . ملک : روز ارمزد...
شاهی . (اِ) نام حلوایی است که از تخم مرغ و نشاسته پزند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام حلوایی است بسیار لطیف و لذیذ که از نشاسته و تخم مرغ سازند...
شاهی . (اِ) تره تیزک که یک قسم سبزی خوردن است . (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ). شب خیزک . تره تیزک .رشاد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به تره...
شاهی . (ع ص ) تیزنظر. رجل شاهی البصر؛ مرد تیزنظر. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- شاهی البصر و شاه البصر و شایه البصر ؛ تیزبین . (از نشوء اللغة...
شاهی . [ ی ی ] (ع ص نسبی ) دارنده و صاحب شاء یعنی گوسپندان . (از اقرب الموارد).
شاهی . (اِخ ) نام آق ملک بن جمال الدین فیروز کوهی معروف به امیرشاهی سبزواری متوفی به سال 857 هَ . ق . وی از نبیرگان سربداریان و خواهرزا...
شاهی . (اِخ ) (شهرستان ) از شهرستانهای استان دوم از دو بخش مرکزی و سواد کوه تشکیل میشود. و بخش مرکزی دارای 15 دهستان و 335 آبادی است و سک...
شاهی . (اِخ ) (شهر) نام مرکز شهرستان شاهی سکنه ٔ شهر شاهی به اضافه ٔ جمعیت هفت آبادی تابع آن در حدود 18000 تن است و کارخانه ٔ گونی بافی ، ن...
از واحدهای پول در ایران قدیم (۲۰ شاهی معادل یک ریال)
گز شاهی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نام این درخت در بلوچستان گزلی و قوره گز و کِره میباشد و در بعضی از نقاط جنوب به گز شاهی م...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.