شبیبی
نویسه گردانی:
ŠBYBY
شبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوسعید، احمدبن شبیب . به گفته ٔ ثعالبی در یتیمةالدهر: فرد خوارزم و مایه ٔ فخر آن . جامع ادب و قلم و شمشیر و زبان و نیزه و کتاب و سپاه بود و چون دو دولت سامانی و بویهی را درک کرد وی را صاحب الجیشین و شیخ الدولتین نامیده اند. ابوبکر خوارزمی ثعالبی را حکایت کرده است که شبیبی در دوران جوانی شعر متکلف میساخت ولی پس از معاشرت با ادیبان طبع شعراو لطیف گشته است . مؤلف یتیمه قطعاتی نیز از اشعاراو را ذکر میکند. (یتیمةالدهر ثعالبی ج 4 ص 154).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شبیبی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود به شوکران .
شبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن حسن بن علی شبیبی آنسی ذماری در سال 1107 هَ . ق . در قریه ٔ ذی حود به دنیا آمد و در شهر صنعاء تحصیل نمود...
شبیبی . [ ش َ ] (اِخ ) جوادبن محمدبن شبیب بن ابراهیم بن صقرالبطائحی النجفی البغدادی دانشمند شاعر ادیب لغوی در سال 1281 هَ . ق . در بغداد به ...
علی شبیبی . [ ع َ ی ِ ش َ] (اِخ ) ابن حسن بن احمدبن حسین بن علی بن یحیی بن محمدشبیبی ذماری . فقیه و عالم فرایض بود. و در 18 شوال سال 1203...