اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شحر

نویسه گردانی: ŠḤR
شحر. [ ش َ ] (ع مص ) دهان گشادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شهر در کردن . [ ش َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبعید کردن . (یادداشت مؤلف ).
شهر دقیانوس . [ ش َ رِ دَ ] (اِخ )تمام نصف جنوبی ایالت کرمان تا ساحل دریا داخل در ولایت جیرفت بوده است . جیرفت در قرون وسطی شهری بسیار م...
شهر مدهوشان . [ ش َ رِ م َ ] (اِخ ) بگفته ٔ نظامی در داستان هفت پیکر شهری است در چین یعنی ترکستان شرقی : گفت شهری است در ولایت چین شهری آ...
پیلمان شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است از آن آنسوی رودیان به گیلان . (حدود العالم ).
شهر ناپرسان . [ ش َ رِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شهری که در آنجا کسی به داد کسی نرسد و عدل و انصاف را رواجی نباشد. (آنندراج ) : از هوای ...
رعایت کننده ی به آداب شهر نشینی
بندر ماه شهر. [ ب َ دَ رِ ش َ ] (اِخ ) نام دیگر بندر معشور است . به بندر معشور رجوع شود.
شهر نهر تیرا. [ ش َ رِ ن َ رِ ] (اِخ ) نهر تیرین . نام محلی در کنار رودخانه یا نهریست بهمین اسم که ظاهراً یکی از شعبه های ساحل راست کرخه ٔ ...
شهر ماهروبان . [ ش َ رِ ما ] (اِخ ) نام قریه ٔ شاه عبداﷲ در روزگارهای پیش و آن شهری بود در کنار دریای فارس بمسافت دوازده فرسخ در جانب جنوب...
هفت شهر عشق . [ هََ ش َ رِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) منازل سلوک . مراحل کمال صوفی : هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۳ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.