اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شحر

نویسه گردانی: ŠḤR
شحر. [ ش َ / ش ِ ] ۞ (اِخ ) ساحلی است میان عمان و عدن . (از منتهی الارب ). ساحل یمن . (از اقرب الموارد). شهری است (به عربستان ) بر کران دریا و از وی اشتران نیک خیزد و لبان از آنجا برند به همه ٔ جهان . (حدودالعالم ). ساحل مهرة به یمن . (از المعرب جوالیقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مشگین شهر. [ م ِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به خیاو در همین لغت نامه و فره-نگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
ویران شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است که زعفران خوب از آنجا خیزد. (آنندراج ) : از حال خراب من خبر میگویدرنگم که چو زعفران ویران شهر است . ...
یکی از قدیمی ترین شهرستان های استان فارس و کشور ایران است که همه مردم شهر و روستا شیعه می باشند مسجد جامع آن نشان دهنده قدمت این شهرستان است که به دور...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شهر نیمراه . [ ش َ رِ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای عمده ٔ شهرزوراست که چون میان راه مداین و شیز (محل دو آتشکده ٔ بزرگ ساسانیان ) واقع بوده ا...
شهر فرغانه . [ ش َ رِ ف َ ن َ ] (اِخ ) نام کرسی ایالت فرغانه که در قرون وسطی شهر اخسیکث بوده است . (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص...
خوارزم شهر. [ خوا / خا رَ ش َ ] (اِخ ) خوارزم . رجوع شود به خوارزم در این لغت نامه و نزهةالقلوب ص 179 و 180.
شهر خموشان . [ ش َ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گورستان . (آنندراج ) : در وداعم شوری ازکس برنخاست گویی از شهر خموشان میروم .ملا مرشد (از آن...
انجمن شهر. [ اَ ج ُ م َ ن ِ ش َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هیئتی است که از طرف مردم هر شهر برای اداره ٔ امور شهر انتخاب میشوند. انتخاب نمایندگا...
خلیفه ٔ شهر. [ خ َ ف َ / ف ِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شهربان . داروغه . پلیس به اصطلاح امروز : در شهر خلیفه ٔ شهر را فرمود داری زدند. ...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۳ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.