شحشح
نویسه گردانی:
ŠḤŠḤ
شحشح . [ ش َ ش َ ] (ع ص ، اِ) حریص . (منتهی الارب ). شحیح . (از اقرب الموارد). || بخیل . || بیابان فراخ . (منتهی الارب ).فلات واسع و دور که در آن گیاهی نباشد: فلاة شحشح ؛ بیابان بی آب و علف . (از اقرب الموارد). || پیوستگی و دوام کننده برکاری و صادر آن . (منتهی الارب ).مواظبت کننده بر شی ٔ و برای مذکر و مؤنث یکسان است .(از اقرب الموارد). || بدخوی . || خطیب . بلیغ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلاور. (منتهی الارب ). شجاع . (از اقرب الموارد). || مرد بسیاررشک . (منتهی الارب ). غیور. (از اقرب الموارد). || زاغ بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (منتهی الارب ). زمینی که سیل در آن جاری نشود مگر با باران بسیار. (از اقرب الموارد). || و آن که بی باران بسیار روان گردد از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). || خر سبک . (منتهی الارب ). شحشح از خر، سبک آن را میگویند. (قاموس ). خر سبک و چالاک . (ناظم الاطباء). || سنگخوار سریع و شتاب . (منتهی الارب ). قطاة سریع. (از اقرب الموارد). سنگخوار و آن پرنده ای است شتابنده . (شرح قاموس ). || دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ). دراز. (از اقرب الموارد). شحشحان .
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شحشح . [ ش ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) خر سبک . (منتهی الارب ) (از قاموس ). خر سبک و چالاک . (ناظم الاطباء).
شه شه . [ ش َه ْ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند : گفت شه شه وآن شه کبر ۞ آورش یک به یک ۞ شطرنج برزد ...