اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شحی

نویسه گردانی: ŠḤY
شحی . [ ش َح ْی ْ ] (ع مص )لغتی است در شحو. (منتهی الارب ). رجوع به شحو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شهی . [ ش َ ] (ص نسبی ) مخفف شاهی ، منسوب بشاه . || (حامص ) پادشاهی . (برهان ). سلطنت و شاهی . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). پادشاه...
شهی . [ ش َ هی ی ] (ع ص ) مرد خواهان و آزمند. (منتهی الارب ). شهوان . یقال : رجل شهی ؛ ای شهوان . (اقرب الموارد). رجوع به شهوان شود. || لذ...
شهی . [ ش َ هی ی / هی ] (از ع ، ص ) خوش مزه . خواهش زای . خواهش انگیز. مشهی . مرغوب . آرزوانگیز. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مطبوع و دل انگی...
شهی . [ ] (اِخ ) شعبه ای از هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73). جزء طایفه ٔ هفت لنگ از بختیاری ایران است . طایفه ٔ مزبور از شعب ...
شهی . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردشت است که در بخش سردشت شهرستان دزفول واقع است و 1150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.