اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شخیدن

نویسه گردانی: ŠḴYDN
شخیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) ظاهراً مصحف شخلیدن و مقلوب لخشیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و نیزمصحف شخشیدن باشد. لغزیدن و فروافتادن از جایی . (برهان ). شخشیدن . بیهقی در تاج المصادر در ترجمه ٔ ذریر گوید: بشخیدن چشم در سر. || وانگریستن و امعان نظر کردن . (ناظم الاطباء). || با تندی و درشتی و ترشرویی نگریستن . || پژمرده شدن . ناتوان و سست و ضعیف گشتن . شخولیدن . || به حال آمدن پس از افتادن . || نگاه داشتن خود را هنگام غلطیدن . (ناظم الاطباء). || صورتی است از چخیدن به معنی ستیزه کردن :
هر آن تخمی که دهقانی بکارد
زمین و آسمان آرد شخیدن .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.