اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شدن

نویسه گردانی: ŠDN
شدن . [ ش َ/ ش َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۷ ثانیه
ترسا شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نصرانی شدن . به دین مسیح درآمدن . تنصر : چون بهرام بن هرمز به پادشاهی بنشست همه عمال هرمز را بجای گذ...
ترش شدن . [ ت ُ / ت ُ رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ترشیدن . حموضت . مزه ٔ ترش گرفتن . ترش گشتن . || فاسد شدن با گرفتن بوی یا طعم ترش . || خشمگین...
تبه شدن . [ ت َ ب َه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب )تباه شدن . هلاک شدن . تلف شدن . کشته شدن : نگه کن که ایران و توران سوارچه مایه تبه شد در این ...
تخت شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مساوی شدن و در دندانهای اسب علامت پیری است اسب را. رجوع به تخت شود. || در افیون و تریاک ، ...
فاتر شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . بالا آمدن . صعود کردن . (ناظم الاطباء).
فاسد شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . تباه گردیدن : ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان ). || گندیدن . رجوع به فاسد ...
فاش شدن . [ ش ُ دَ ](مص مرکب ) آشکار شدن . ظاهر شدن . رجوع به فاش شود.- فاش شدن خبر ؛ پراگنده شدن و ذیوع آن . (یادداشت بخط مؤلف ) : فاش ش...
غیچ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیچ شدن دست و جز آن ، سیخ شدن آن . ستیخ و استیخ و شخ شدن دست . بیحرکت و خشک ماندن موقت عضوی چون دست ...
غنی شدن . [ غ َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) توانگر و بی نیاز شدن . رجوع به غنی شود.
فوت شدن . [ ف َ / فُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درگذشتن . مردن . (یادداشت مؤلف ). || از بین رفتن . از دست رفتن . فائت شدن . (فرهنگ فارسی معین ) :...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.