اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شراء

نویسه گردانی: ŠRʼʼ
شراء. [ ش ِ ] (ع مص ) ۞ شری . مالک شدن به بیع.(از تاج العروس ). خریدن یا فروختن و از اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرید و فروختن و این از لغات اضداد است . (غیاث اللغات ). خریدن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ص 61) (دهار). || فروختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 61) (از تاج العروس ).
- بیع و شراء ؛خرید و فروش :
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند.

ناصرخسرو.


|| گوشت را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب ). گوشت را گستردن . (از تاج العروس ). || جامه را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب ). گستردن جامه . (از تاج العروس ). || در آفتاب گذاشتن پینو (کشک ) را تا خشک شود. || افسوس کردن بر کسی . || خوار و حقیر نمودن کسی را. (از منتهی الارب ). || پیشی کردن از قوم به ذات خود و جنگ کردن بجای ایشان و در حضور سلطان رفتن و سخن گفتن از طرف ایشان . || گرفتار گردانیدن کسی را خدای به علت شری . (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
شرع مدار. [ ش َ م َ ] (ص مرکب ) شریعتمدار. آنکه به امور شرع و شریعت پردازد. رجوع به شریعتمدار شود.
شرع نهاد. [ ش َ ن ِ / ن َ ](ص مرکب ) عادل و مأنوس به عدالت . (ناظم الاطباء).
راه مقدس مسیر مقدس
شرع پذیر. [ ش َ پ َ ] (ن مف مرکب ) مقبول و پذیرفته ٔ شریعت . که در شرع روا باشد و پذیرفته آید. مشروع : خر آزادکرده را قربان نکنم زآنکه نیست ش...
شرع پسند. [ ش َ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) مطلوب شریعت . مقبول شریعت . شرع پذیر. که در شرع پسندیده و قابل قبول باشد: ادلّه ٔ شرع پسند: این دعوی ی...
حجة شرع . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجت شرع شود.
تأبط شراً. [ ت َءَب ْ ب َ طَ ش َرْ رَن ْ ] (اِخ ) ثابت بن جابربن سفیان بن عبدی الفهمی مکنی به ابوزهیر از مردم مضر است . شاعری بنام و در قسا...
چراغ شرع . [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] کنایه از مخبر صادق . (آنندراج ). حضرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و آله . (مجموعه ٔ مترادفات ص 123). مترادف چراغ ه...
حجت شرع . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی بوده است برای تعظیم روحانیون و مقدسان مذهبی : با وجود چنین دو حجت شرع ری و...
صاحب شرع . [ ح ِ ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیغمبر. مشرع . شارع . قانونگزار : و ثبات عزم صاحب شرع بدان پیوست . (کلیله و دمنه ). || (اِخ ) پیغم...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.