شراء
نویسه گردانی:
ŠRʼʼ
شراء. [ ش َ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی کلاب و شراء دو جایگاه است : یکی شراء بیض از آن بنی کلاب و دیگر شراء سوداء متعلق به بنی عقیل در قسمت آخر اعراف عمره . (از معجم البلدان ). || گویند دو قریه است که در پشت ذات عرق واقع و بالای آنها یک کوه دراز موسوم به مسولا است . (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شراء. [ ش ِ ] (ع مص ) ۞ شری . مالک شدن به بیع.(از تاج العروس ). خریدن یا فروختن و از اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خرید و ف...
شراء. [ ش َ ] (ع اِ) لغتی است در شری به معنی ناحیه . (از اقرب الموارد). رجوع به شری شود.
شراء. [ ش َ ] (اِخ ) ...بالا. از دهستانهای بخش وفس شهرستان اراک . شراء از دو دهستان بالا و پایین و از 108 قریه ٔ بزرگ و کوچک تشکیل شده است ...
شراء. [ ش َ ] (اِخ ) ...پایین . در خاور شهرستان همدان واقع شده است و خود شراء بدو قسمت بالا و پایین تقسیم میشود بالا جزء شهرستان اراک و شراء ...
شرا. [ ش َرْ را ] (اِخ ) ناحیه ٔ بزرگی است از نواحی همدان . (از معجم البلدان ). رجوع به شراء شود. || نام بلوکی از توابع عراق . (یادداشت مؤ...
شرع . [ ش َ ] (ع اِ) دین و مذهب راست و آشکار. دین و آئین و کیش و مذهب . (ناظم الاطباء). آئینی که از جانب خداوند عالمیان بتوسط پیغمبران بر...
شرع . [ ش َ ] (ع مص ) پیدا کردن برای کسی راه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شرع لهم شرعاً؛ آشکار کرد راه برای کسان . (از اقرب الموارد)....
شرع . [ ش ِ ] (ع اِ) دوال نعلین . || تارهای بربط. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زه کمان . (دهار).
شرع . [ ش ُ رُ ](ع اِ) ج ِ شراع . وترها. (یادداشت به خط دهخدا) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شِراع شود.
شرع . [ ش ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شارع . شارعة. یقال : ابل شُرَّع و رماح شُرَّع . (از ناظم الاطباء). رجوع به شارع و شارعة شود. || ماهی سردر...