شرشرة. [ ش َ ش َ رَ ](ع مص ) خوردن چاروا گیاه را. (منتهی الارب ). خوردن ماشیه نبات را. (از اقرب الموارد). || کفانیدن و پاره کردن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن و پاره کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || شرشراشی ٔ؛ گزید آن را پشه . || شکستن چیزی را. (از منتهی الارب ). گزیدن و تکان دادن چیزی را. (از اقرب الموارد)
۞ . در تاج العروس (گزیدن و تکان دادن شیئی را) و در شرح قاموس گرد کردن پس بیفشاندن چیزی را آمده است . || تیز کردن کارد را بر سنگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کمیز کردن در جامه ٔ خود. (از منتهی الارب ). || گزیدن مار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نهادن کشک بر زنبیل برگ خرما در آفتاب تا خشک شود. (از اقرب الموارد).