شرعب
نویسه گردانی:
ŠRʽB
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) در ناحیه ای است در یمن و گویند قریه ای است . (یادداشت به خط دهخدا).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شراب افکندن . [ ش َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . (آنندراج ).
شراب انداختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : گر نیندازد ستم بر نوبهار خود کمنددر خزان هرکس که نتواند ش...
افیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرک...
افیون در شراب ریختن . [ اَف ْ دَ ش َت َ ] (مص مرکب ) افیون در باده کردن . کنایه از پشت دادن شراب تا مستی گذاره آرد. (آنندراج ) : تا هرکه ب...