اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شرف

نویسه گردانی: ŠRF
شرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) قزوینی . اسمش میرزا شرف جهان و فضایل و کمالات و درجاتش مستغنی از توصیف و خود از سادات حسینی و خلف الصدق قاضی جهان نواده ٔ سیف الصدق بوده که در زمان سلطان اولجایتو محترم بوده و خود در خدمت نواب شاه طهماسب صفوی کمال اعتبار داشت ولی آخرالامر گوشه نشینی اختیار کرد. از اشعار اوست :
می دمد باد مشکبار بهار
ساقیا خیز و جام باده بیار
خوش بود باده خاصه موسم گل
خوش بود عیش خاصه فصل بهار
منم آن رند لاابالی مست
منم آن عاشق قلندروار
که برد در حریم میخانه
چون شوم گرم باده و مزمار
ساقی از من به جرعه ای خرقه
مطرب از من به نغمه ای دستار
چار تکبیر گفته بر ناموس
بر سر چارسوی این بازار
در ضمیرم همه محبت دوست
برزبانم همه حکایت یار...
کس نداند که را گرفتم دوست
کس نداند که را گرفتم یار
ای شرف مست عشقی و ترسم
که کنی راز خویشتن اظهار
چند گویی سرود این پرده
پرده ٔ خویش می دری هش دار.

(از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی صص 230-231).


رجوع به مجمعالخواص ص 139 و فرهنگ سخنوران شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شرف الملک . [ ش َ رَ فُل ْ م ُ ] (اِخ ) فخرالدین علی جندی . وزیر سلطان جلال الدین خوارزمشاه که پس از بازگشت از بلاد هند منصب وزارت را بدو دا...
شرف الملک . [ ش َ رَ فُل ْ م ُ ] (اِخ ) کاتب . مکنی ، به ابوسعد، کاتب سلطان ملکشاه سلجوقی که همزمان با عزل خواجه نظام الملک وی را نیز معزول...
شرف الملوک . [ش َ رَ فُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابن شاه کیخسروبن تاج الدولة.از ملوک باوند که مدت شش سال سلطنت کرد و به سال 734 هَ . ق . درگذشت . (ا...
شرف داشتن . [ ش َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آبرو و عزت داشتن . دارای حرمت و ناموس بودن . بزرگواری و مرتبت داشتن . برتری داشتن : آسمان قدری که تا...
شرف جنجال . [ ش َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام و لقب زنی معروف به پرگویی و داد و فریاد. و امروزه به مزاح برای هر زن پرگوی و پرخنده علم شده است :...
کلاته شرف . [ ک َ ت ِ ش َ رَ] (اِخ ) دهی از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد محلی جلگه ای و سردسیر است و سکنه 174 تن . آب آنجااز قنات ...
شرف یافتن . [ ش َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) افتخار یافتن . به فخر و مباهات رسیدن . (از فرهنگ فارسی معین ) : مردم ز علم و فضل شرف یابدنز سیم و زر ...
شرف الزمان . [ ش َ رَ فُزْ زَ ] (اِخ ) ابوالمحاسن ازرقی هروی . رجوع به ازرقی هروی شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) طوسی ، مظفربن محمدبن مظفر. ریاضی دان و منجم بنام ، متوفای 609هَ . ق . وی اصلاحاتی در اصطرلاب انجام دا...
شرف الدوله . [ ش َ رَ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابوالفوارس شیرذیل ، سومین از دیالمه ٔ (آل بویه )فارس . وی در عراق نیز حکومت کرده (جلوس 372 - 379 هَ ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.