شرف الدین
نویسه گردانی:
ŠRF ʼLDYN
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) انوشروان بن خالد فینی کاشانی ، مکنی به ابونصر،وزیر سلجوقیان ، متوفای 532 هَ . ق . وی اصلاً از مردم فین کاشان است و در جوانی از کاتبان دیوان ملکشاه بود. نسبت به مؤیدالملک بن خواجه نظام الملک علاقه و ارادت تام داشت و در ایام وزارت این خواجه در عصر برکیارق و تتش که منتهی به قتل و فتح مؤیدالملک و برکیارق گردید حضور داشت و پس از قتل مؤیدالملک (494 هَ . ق .) بقدری متألم گردید که به بصره رفت و در آنجا دور از غوغای امور ملکی به مطالعه ٔ ادب و مفاوضه با شعرا و ادبا مشغول بود و از آن جمله با فاضل معروف ابومحمد قاسم بن علی حریری آشنایی یافت و حریری مقامات مشهور خود را بنام انوشروان تألیف کرد. در سال 498هَ . ق . پس از مرگ برکیارق و جلوس محمد بجای او، سلطان جدید، انوشروان را که سه سال بود در بصره به انزوا می گذراند به خدمت خواست و خزانه ٔ خود را بدو سپرد. همین سلطان پس از قتل عزالملک مقام او، عارضی لشکررا، به شرف الدین واگذاشت . در وزارت نظام الملک دوم این وزیر برادر خود شمس الملک عثمان بن خواجه نظام الملک را بجای انوشروان بن خالد مستقلاً منصب عارضی داد. درزمان مرض موت محمد، انوشروان که در عهد خطیرالملک از کار افتاد، اندک زمانی عهده دار کفالت صدارت شد. وی چندی هم وزیر سلطان محمود و سلطان مسعود سلجوقی و مسترشد خلیفه ٔ عباسی بود. او از منشیان زبردست فارسی بود و کتابی شامل یادداشتهای زندگانی خود در ایامی که غالباً در دستگاه سلاجقه داخل ایران بوده نوشته بنام «نفثة المصدور فی فتور زمان الفتور» که از نمونه های خوب انشای فارسی است . متأسفانه اصل آن که مشحون به اشعار شاعران بزرگ قدیم فارسی بوده در دست نیست و تاریخ «سلاجقه ٔ عماد کاتب » ترجمه ٔ همین کتاب است به عربی با اضافاتی بسیار از عماد. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن القاضی الفاضل . پسر قاضی فاضل وزیر و قاضی سلطان صلاح الدین ایوبی است . و خود او ظاهراً به طب و گیاه ...
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن برکات بن ابراهیم . معاصر فاضل نحریر موسی محمد محبی ، مؤلف «معجم خلاصة الاثر فی اعیان ال...
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عنین شاعر. متوفای 630 هَ . ق . رجوع به ابن عنین ... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن منیر عبدالواحد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابن منیر شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابواسحاق قرشی شرف الدین . رجوع به ابواسحاق ... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوالقاسم بن عبدالعلیم . رجوع به ابوالقاسم ... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن سعید. ابن البلدی . رجوع به ابن البلدی ... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوشجاع ارسلان خان ثانی . رجوع به ارسلان ... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوطاهربن سعدالدین . رجوع به ابوطاهر... شود.
شرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابوعبداﷲبن فخرالدین عثمان بن علی معروف به بنت ابی سعد (کذا فی کشف الظنون و التصحیف فیه ظاهر). او راس...